کنده شده از بیخ: ای ز تو در باغ فضل سرو هنر سرفراز وز تو شده بخل و جهل سرزده و بیخ کند. سوزنی. - بیخ کند کردن، استیصال. (یادداشت بخط مؤلف). از بن برانداختن
کنده شده از بیخ: ای ز تو در باغ فضل سرو هنر سرفراز وز تو شده بخل و جهل سرزده و بیخ کند. سوزنی. - بیخ کند کردن، استیصال. (یادداشت بخط مؤلف). از بن برانداختن
مایعی که بر اثر حرارت کم هنوز منعقد و بسته و سفت نشده باشد مانند تخم مرغ نیم بند و همچنین مایعی که بر اثربرودت کم هنوز منجمد نشده باشد چون بستنی نیم بند. - تخم مرغ نیم بند، تخم مرغ که حرارت بدان حد به وی رسد که سفیدۀ آن به رنگ شیر شود ونیم روان باشد بی آنکه سخت شود. نیم پخته. رعاد. (یادداشت مؤلف). ، ناقص. ناتمام. نیمه تمام: دولت یا مجلس نیم بند، کابینه ای یا مجلسی که همه اعضای آن هنوز تعیین نشده اند، نارس. میوه ای که به نضج و پختگی نرسیده است. کال
مایعی که بر اثر حرارت کم هنوز منعقد و بسته و سفت نشده باشد مانند تخم مرغ نیم بند و همچنین مایعی که بر اثربرودت کم هنوز منجمد نشده باشد چون بستنی نیم بند. - تخم مرغ نیم بند، تخم مرغ که حرارت بدان حد به وی رسد که سفیدۀ آن به رنگ شیر شود ونیم روان باشد بی آنکه سخت شود. نیم پخته. رعاد. (یادداشت مؤلف). ، ناقص. ناتمام. نیمه تمام: دولت یا مجلس نیم بند، کابینه ای یا مجلسی که همه اعضای آن هنوز تعیین نشده اند، نارس. میوه ای که به نضج و پختگی نرسیده است. کال
آنچه که حالت مایع ندارد و بر اثر ریختن هنوز کاملا منعقد و بسته نشده تخم مرغ نیم بند، ناقص: (در چشمانش که میشی روشن بود شک و تردیدی نیم بند موج میزد) یا کودتای نیم بند. کودتایی که بموفقیت انجام نیافته باشد، یا مجلس نیم بند. مجلسی که بخشی از وکلای
آنچه که حالت مایع ندارد و بر اثر ریختن هنوز کاملا منعقد و بسته نشده تخم مرغ نیم بند، ناقص: (در چشمانش که میشی روشن بود شک و تردیدی نیم بند موج میزد) یا کودتای نیم بند. کودتایی که بموفقیت انجام نیافته باشد، یا مجلس نیم بند. مجلسی که بخشی از وکلای